گلستان سعدی: باب هشتم : در آداب صحبت : بخش ۷۲
امید عافیت آنگه بود موافق عقل
که نبض را به طبیعت شناس بنمایی
گلستان سعدی: باب هشتم : در آداب صحبت : بخش ۷۲
امید عافیت آنگه بود موافق عقل
که نبض را به طبیعت شناس بنمایی
گلستان سعدی: باب هشتم : در آداب صحبت : بخش ۷۳
هر آنچه دانی که هر آینه معلوم تو گردد به پرسیدن آن تعجیل مکن که هیبت سلطنت را زیان دارد.
چو لقمان دید کاندر دست داوود
همی آهن به معجز موم گردد
نپرسیدش چه میسازی که دانست
که بی پرسیدنش معلوم گردد
گلستان سعدی: باب هشتم : در آداب صحبت : بخش۷۴
حکایت بر مزاج مستمع گوی
اگر خواهی که دارد با تو میلی
گلستان سعدی: باب هشتم : در آداب صحبت : بخش ۷۵
هر که با بدان نشیند اگر نیز طبیعت ایشان درو اثر نکند به طریقت ایشان متهم گردد و گر به خراباتی رود به نماز کردن منسوب شود به خمر خوردن.
طلب کردم ز دانایی یکی پند
مرا فرمود با نادان مپیوند
گلستان سعدی: باب هشتم : در آداب صحبت : بخش ۷۶
حلم شتر چنان که معلومست اگر طفلی مهارش گیرد و صد فرسنگ برد گردن از متابعتش نپیچد اما اگر درهای هولناک پیش آید که موجب هلاک باشد و طفل آنجا به نادانی خواهد شدن زمام از کفش در گسلاند و بیش مطاوعت نکند که هنگام درشتی ملاطفت مذموم است و گویند دشمن به ملاطفت دوست نگردد بلکه طمع زیادت کند.
سخن به لطف و کرم با درشت خوی
مگوی که زنگ خورده نگردد به نرم سوهان پاک
گلستان سعدی: باب هشتم : در آداب صحبت : بخش ۷۷
ندهد مرد هوشمند جواب
مگر آنگه کزو سؤال کنند
گلستان سعدی: باب هشتم : در آداب صحبت : بخش ۷۸
ریشی درون جامه داشتم و شیخ از آن هر روز بپرسیدی که چونست و نپرسیدی کجاست دانستم از آن احتراز میکند که ذکر همه عضوی روا نباشد و خردمندان گفتهاند هر که سخن نسنجد از جوابش برنجد.
تا نیک ندانی که سخن عین صواب است باید که به گفتن دهن از هم نگشایی
گر راست سخن گویی و در بند بمانی به زانکه دروغت دهد از بند رهایی
گلستان سعدی: باب هشتم : در آداب صحبت : بخش ۷۹
وگر نامور شد به قول دروغ
دگر راست باور ندارند ازو
گلستان سعدی: باب هشتم : در آداب صحبت : بخش ۸۱
از نفس پرور هنروری نیاید و بی هنر سروری را نشاید
چو گاو ار همی بایدت فربهی چو خرتن به جور کسان در دهی.
گلستان سعدی: باب هشتم : در آداب صحبت : بخش ۸۲
گه اندر نعمتی مغرور و غافل گه اندر تنگ دستی خسته و ریش
چو در سرا و ضرّا حالت این است ندانم کی به حق پردازی از خویش.