s گفت آرزو کن یاد آبادی نیفتاد-اشعار بهرام بهرامی :: کتاب بهرام

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام
طبقه بندی موضوعی
آخرین کامنت های شما
  • ۱۷ آبان ۰۲، ۱۳:۴۷ - محسن
    😱🤮
s

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گفت آرزو کن یاد آبادی نیفتاد-اشعار بهرام بهرامی» ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

ஜ۩۞۩ஜஜ۩۞۩ஜஜ۩۞۩ஜ

 گفت طوطی که قفس باز نباشد هم نیست!

زاغ هم گفت که آواز نباشد هم نیست!

 قفس مشترک طوطی و زاغان شده این

آب و دان باشد و پرواز نباشد هم نیست!

نت گمان کرد که سرچشمه ی آهنگ نت است.

گفت بی پرده اگر ساز نباشد هم نیست.

✔ 

مثل موجی که به دریا بزند طعنه که :هی!

رقص را جلوه و ابراز نباشد هم نیست.

✔ 

نشو هم قلعه ی آن مهره ی بی حوصله شاه!

که گمان کرد که سرباز نباشد هم نیست.

در نگاهی که پرست از خزه ی مردابی

رقص نیلوفر تن ناز نباشد هم نیست.


این حقیقت که محال است که هیزمکش آن

ارّه داران بشوم، راز نباشد هم نیست.

عاقبت پرچم داد است که بر می خیزد

اگر امروز سر افراز نباشد هم نیست.

نه که سکان شکسته، روی کشتی ریا

لنگری که غلط انداز نباشد، هم نیست!

به نظر می رسد این ماتم، بی پایان است.

زندگی را اگر آغاز نباشد هم نیست.

(غزل از بهرام بهرامی)

ஜ۩۞۩ஜஜ۩۞۩ஜஜ۩۞۩ஜ

 

باران که زد افسوس که من پنجره بستم.

باران که زد افسوس که در خانه نشستم.

 ❉

باران زد و بند آمد و من تشنه ی آبم

ناکام تر از خار ته درّه ی پستم.

 ❉

این کوچ نداده است به من فرصت این را

یک دم بنشینم و بگویم که چه خسته ام.

 ❉

چون آنچه که باید بشوم ارّه ی تیزی

کرده است فرو در کمر آنچه که هستم.

 ❉

تردید سبب شد به قفس ساز ببازم

چون بر سر آزادی خود شرط نبستم.

 ❉

از بس که ریا دیده ام از طوطی و طاووس

من منکر زیبایی ام و زاغ پرستم.

 ❉

یارم ندهد شاخه گلی را که قرار است

بر سنگ مزارم بگذارند به دستم.

 ❉

برگشت ندارد سفر کشف حقیقت.

من قایق خود را وسط آب شکستم.

 (غزل از بهرام بهرامی)

ஜ۩۞۩ஜஜ۩۞۩ஜஜ۩۞۩ஜ

 

 گفت آرزو کن یاد آبادی نیفتاد.

یاد همان چیزی که افتادی نیفتاد.

 ☆

غول چراغ آمد کلاغی آرزو کرد

طوطی به یاد حرف آزادی نیفتاد.

 ☆

طوطی به تلقینی و تکرار دو تا حرف

هرگز عقب از عرصه ی شادی نیفتاد.

 ☆

طوطی صفت تا هست ای قوی مهاجر

از رونق این بازار صیادی نیفتاد.

 ☆

هرگز عقاب تیز بین قله ی عشق

در دام پر تزویر جلادی نیفتاد.

 ☆

بر قله با حفظ غرورش لانه ای ساخت

چون لاشخور در فکر شیادی نیفتاد.

(غزل از بهرام بهرامی)

ஜ۩۞۩ஜஜ۩۞۩ஜஜ۩۞۩ஜ

 

  • بهرام بهرامی حصاری