هر شب برای من دو سه ـ رویا می آوری!
خورشیدی و ستاره بـــــه دنیا می آوری!
✔❖
با یک پیاله آب خوش و چند پُک هوا
مثل گذشته، حال مرا جا می آوری!
✔❖
هر شب برای من دو سه ـ رویا می آوری!
خورشیدی و ستاره بـــــه دنیا می آوری!
✔❖
با یک پیاله آب خوش و چند پُک هوا
مثل گذشته، حال مرا جا می آوری!
✔❖
تــا کی از یوسف و آن پیرزن تــــر دامن!
قصه سر هم بکنم تا تو بخوابی با من!
☆☆
تا کی انکار کنم عشق زلیخایی را
تـا مجوز بستانـد غــزلــم الزامن!
☆☆
مرا بخوان که حروفم پر از عسل بشود!
مرا بخواه که هر قطعه ام غــــزل بشود!
♥️♥️
مرا بخوان که پس از این همه "الهه ناز"
دوباره ورد زبانــــــــم "اتل متل" بشود!
♥️♥️
سیاه چشم! فنا کن سپید را مگذار
که محتوای غـــزل نیز مبتذل بشود!
♥️♥️
هـزار وعده بـه من داده ای بگــو چـــه کنم؟
که دست کم یکی از وعده ها عمل بشود؟!
♥️♥️
قسم به عشق! به فتوای دل گناهی نیست
اگـــر بــــه دست تـــــو نامحرمی بغل بشود!
♥️♥️
بیــــــا و مسئله هـــا را ز راه دل حل کن
که در تمام جهان این سخن مثل بشود:
♥️♥️
اساس علم ریاضی به باد خواهد رفت
اگر که مسئله ها عاشقانه حل بشود!
غلامرضا طریقی
گرچــــه هنگام سفــر جاده ها جانکاه اند!
روی نقشه ، همه ی فاصله ها کوتاه اند!
☆☂
فاصله بین من و شهر شما یک وجب است
نقشه ها وقتی از این فاصله ها می کاهند!
☆☂
من که از خود خبرم نیست چه قیدی دارم؟
جمله های خبــــری قید مکان میخواهند!
☆☂
راهــــی شهر شما میشوم از راه خیال
بی خیالان چه بخواهند چه نه ؛ گمراهند!
☆☂
شهر پــُر می شود از اهل جنــون برج بـه برج
"مهر" خواهان شما "مشتری " هر "ماه " اند!
☆☂
بــه "نظامــی" برسانید کــــه در نسخــــه ی ما
خسروان برده ی کت بسته ی شیرین شاه اند!
☆☂
چند قرن است که خرما به نخیل است و هنوز
دستــــهای طلب از چیـــدن آن کـوتاهـــند!
غلامرضا طریقی
غزل، این قالب شعری کهن و فاخر، همواره جایگاه ویژهای در ادبیات فارسی داشته است. با ورود به دوران معاصر، غزل نه تنها از اهمیت خود نکاست، بلکه با تغییرات و تحولات بسیاری مواجه شد که آن را باز هم زندهتر و پویاتر کرد. شاعران معاصر با بهرهگیری از زبان و اندیشههای نوین، توانستند غزل را به شکلی جدید و جذاب بازآفرینی کنند. این تحولات نه تنها در ساختار و فرم غزل، بلکه در مضامین و مفاهیم آن نیز قابل مشاهده است.
با وجود همهی این پیشرفتها و نوآوریها، غزل معاصر هنوز تا رسیدن به کمال مطلوب و سر منزل موعود راه درازی در پیش دارد. برخی چالشها و مسائل همچنان باقی ماندهاند که نیازمند توجه و تلاش بیشتر شاعران و منتقدان ادبی است. از جمله میتوان به نیاز به تعمیق بیشتر در مضامین، یافتن زبانی تازه و متناسب با زمانه، و همچنین حفظ تعادل میان سنت و نوآوری اشاره کرد.
در شعر فارسی، عناصر طبیعی همواره نقشی برجسته داشتهاند و به عنوان ابزارهایی برای بیان احساسات و افکار شاعران مورد استفاده قرار گرفتهاند. غزل معاصر نیز از این قاعده مستثنی نیست و طبیعت همچنان حضوری پررنگ در این قالب شعری دارد. عناصری همچون دریا، ساحل و توفان به عنوان نمادهایی پویا و چندوجهی در غزل معاصر مطرح میشوند، که هر یک با بار معنایی خاص خود به غنای مفاهیم و تصاویر شعری کمک میکنند. دریا با عمق بیپایان و جنبشهای مستمرش، نمادی از احساسات ژرف انسان و تحولات روحی است؛ ساحل به عنوان مرزی میان ثبات و تغییر، محلی برای تلاقی آرامش و ناآرامیهاست؛ و توفان با قدرت و هیبت خود، نمایانگر لحظات بحرانی و تحولات بنیادین در زندگی فردی و اجتماعی میباشد.
در این مقاله، به بررسی چگونگی بهرهگیری شاعران معاصر از این عناصر طبیعی پرداخته و نقش آنها را در ایجاد تصاویر بدیع و مفاهیم عمیقتر در غزل معاصر تحلیل خواهیم کرد. هدف ما این است که نشان دهیم چگونه حضور پویا و معنادار این عناصر طبیعی نه تنها به زیباییشناسی شعر افزوده، بلکه به بیان مؤثرتر احساسات و تفکرات شاعرانه نیز کمک کرده است.
ஜ۩۞۩ஜஜ۩۞۩ஜஜ۩۞۩ஜ
دریا در شعر شاعران معاصر
*
آن ماهی ام که گوشه ای از حوض، مرده ام
بیچاره آن دلی که به دریا سپرده ام
(میلاد عرفان پور)
*
مثل عشقی که به داد دل تنها نرسد
ترسم این است که این رود به دریا نرسد
(عبدالجبار کاکائی)
*
تو پری باشی و تا آن سوی دریا بروی
من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم
(غلامرضا طریقی)
*