تور انداخت ولی ماهی کف را برداشت.
گندمی کاشت ولی هرزه علف را برداشت.
*
به خیالش که درون همه مروارید است.
آمد از ساحل ما هرچه صدف را برداشت.
*
پنجره ها همه تصویر مشابه دارند.
یک نفر مرز تکامل و تلف را برداشت.
*
راه دزد است نه یک راهزن ساده که او
مانع ایجاد نکرد بلکه هدف را برداشت.
*
بعد هم گفت در این صف همه اول هستید
و کلاه از سر هر آخر صف را برداشت!
*
شیر یا خط شده تعیین گر کفر و ایمان
گویی از فضل خدا شرط شرف را برداشت.
*
یک طرف بود فرشته طرف دیگر دیو
دیو دیوان هنر هر دو طرف را برداشت.
*
هر کجا دید که با غم به جلو خواهد رفت.
کرد ممنوعه تصاویر شعف را برداشت.
*
هر کجا دید که با غم به زمین خواهد خورد
زود رقاص شد از طاقچه دف را برداشت.
*
گر که او زاده ی او نیست چرا اهریمن
دست از خوردن فرزند خلف را برداشت.
بهرام بهرامی