این منم در آینه، یا تویی برابرم؟
ای ضمیر مشترک، ای خودِ فراترم!
*
در من این غریبه کیست؟ باورم نمیشود
خوب میشناسمت، در خودم که بنگرم
*
این تویی، خود تویی، در پس نقاب من
ای مسیح مهربان، زیر نام قیصرم!
*
ای فزونتر از زمان، دور پادشاهیام!
ای فراتر از زمین، مرزهای کشورم!
*
نقطهنقطه، خط بهخط، صفحهصفحه، برگبرگ
خطّ رد پای توست، سطرسطر دفترم
*
قوم و خویش من همه از قبیلهی غمند
عشق خواهر من است، درد هم برادرم
*
سالها دویدهام از پی خودم، ولی
تا به خود رسیدهام، دیدهام که دیگرم
*
دربهدر به هرطرف، بینشان و بیهدف
گم شده چو کودکی در هوای مادرم
*
از هزار آینه توبهتو گذشتهام
میروم که خویش را با خودم بیاورم
*
با خودم چه کردهام؟ من چگونه گم شدم؟
باز میرسم به خود، از خودم که بگذرم؟
*
دیگران اگر که خوب، یا خدا نکرده بد
خوب، من چه کردهام؟ شاعرم که شاعرم!
*
راستی چه کردهام؟ شاعری که کار نیست
کار چیزی دیگری است، من به فکر دیگرم!
قیصر امین پور