درکانادا پیرمردی را به خاطر دزدیدن نان به دادگاه احظار کردند. پیرمردبه اشتباهش اعتراف کرد ولی کار خودش را اینگونه توجیه کرد: خیلی گرسنه بودم و نزدیک بود بمیرم.
قاضی گفت: تو خودت میدانی که دزد هستی و من ده دلار تو را جریمه می کنم و میدانم که توانایی پرداخت آنرا نداری، به همین خاطر من جای تو جریمه را پرداخت میکنم.
درآن لحظه همه سکوت کرده بودند و دیدند که قاضی