s کلمات هم قافیه ی مرهم، همدم، پرچم و... :: کتاب بهرام

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام
طبقه بندی موضوعی
آخرین کامنت های شما
  • ۱۷ آبان ۰۲، ۱۳:۴۷ - محسن
    😱🤮
s
  • ۰
  • ۰

زبان فارسی، با زیبایی‌ها و ظرافت‌های خاص خود، همواره محیطی مناسب برای آفرینش‌های ادبی و شاعری بوده است. در این زبان، قافیه‌ها و هماهنگی‌های صوتی نقش بسزایی در ایجاد هارمونی و زیبایی شعر و نثر ایفا می‌کنند. یکی از جاذبه‌های زبان فارسی، کلمات هم‌قافیه است که در کنار هم و با ترکیب‌های مناسب، می‌توانند مفهوم‌های عمیق‌تری را به خواننده منتقل کنند. در این مطلب، به بررسی کلمات هم‌قافیه‌ای مانند «مرهم»، «همدم»، «پرچم» و دیگر کلمات مشابه خواهیم پرداخت و نقش این کلمات در اشعار و نثرهای فارسی را مورد تحلیل قرار خواهیم داد. این کلمات نه تنها در سطح صوتی و وزنی، بلکه در سطح معنایی نیز می‌توانند دنیای تازه‌ای از ارتباطات معنایی و احساسی را باز کنند.

1- بم. 2- غم. 3- کم. 4- مریم. 5- مرهم. 6- درهم. 7- همدم. 8- کرم. 9- ورم. 10- کلم. 11- قسم. 12- اعم. 13- قلم. 14- مبهم. 15- شلغم. 16- دم. 17- دیلم. 18- پرچم. 19- خاتم. 20- باهم. 21- اکرم. 22- قدم. 23- متهم. 24- اعظم. 25- پیش قدم. 26- شبنم. 27- زمزم. 28- محرم. 29- مقدم. 30- فراهم. 31- دمامدم. 32- خم. 33- پیچ و خم. 34- آدم. 35- تازه دم. 36- پاقدم. 37- بد قدم. 38- جنم. 39- درم. 40- شکم. 41- سرهم. 42- ابریشم. 43- اعلم. 44- حرم. 45- بی غم. 46- رم. 47- ظلم. 48- عجم. 49- عالم. 50- هم. 51- عدم. 52- الم. 53- محکم. 54- ملزم. 55- لاجرم.

معنی کلمات فوق:

  • بم: انفجار، صدا یا حادثه‌ای که صدای بلند و انفجاری دارد.
  • غم: اندوه، ناراحتی، درد روانی.
  • کم: مقدار یا تعداد اندک، کمتر.
  • مریم: نام یک گیاه گلدار، همچنین نام یک شخصیت در تاریخ و فرهنگ‌ها.
  • مرهم: پماد یا دارویی برای التیام زخم‌ها و دردها.
  • درهم: سکه‌ای قدیمی که در برخی کشورهای اسلامی رواج داشته است، یا به معنای اختلاط و مخلوط شدن.
  • همدم: همراه، کسی که با دیگری باشد و هم صحبت شود.
  • کرم: موجودات کرم‌مانند، یا نوعی حشره که در خاک زندگی می‌کند. همچنین به معنای فضیلت و شجاعت در برخی معانی.
  • ورم: پف کردن یا باد کردن بدن به علت بیماری یا آسیب.
  • کلم: نوعی سبزی خوراکی که در خانواده کلم‌ها قرار دارد.
  • قسم: سوگند، قولی که به صورت رسمی یا جدی داده می‌شود.
  • اعم: بیشتر و شامل‌تر از چیزی که قبلاً ذکر شده، به معنای عام‌تر.
  • قلم: وسیله‌ای برای نوشتن، یا به طور کلی نوشتن و نوشتاری.
  • مبهم: نامشخص، مبهم و غیر واضح.
  • شلغم: یک نوع سبزی ریشه‌ای خوراکی که در غذاهای ایرانی استفاده می‌شود.
  • دم: نفس، یا هوای خروجی از بدن در هنگام تنفس. همچنین به معنای قسمت پشت برخی حیوانات.
  • دیلم: نوعی ابزار فلزی قدیمی یا به معنای نوعی شمشیر کوتاه.
  • پرچم: علامت یا نشانی که معمولاً بر روی پارچه‌ای با رنگ‌ها و شکل‌های خاص حک می‌شود، نشان‌دهنده یک کشور، قوم یا گروه است.
  • خاتم: انگشتر یا نگین انگشتر، به ویژه انگشترهایی که برای علامت‌گذاری یا تزیین استفاده می‌شوند.
  • باهم: به معنای انجام کاری به طور مشترک یا به همراه دیگران.
  • اکرم: بیشتر از حد معمول محترم یا گرامی، یا به معنی سخاوتمند.
  • قدم: گام، حرکت قدمی.
  • متهم: فردی که به ارتکاب جرمی متهم شده است.
  • اعظم: بزرگ‌ترین، مهم‌ترین.
  • پیش قدم: فردی که اولین اقدام را در انجام کاری انجام می‌دهد.
  • شبنم: قطرات آب که در اثر خنک شدن هوا بر روی گیاهان و زمین تشکیل می‌شود.
  • زمزم: نام چاه آبی در مکه که در کنار مسجد الحرام قرار دارد و از اهمیت دینی بالایی برخوردار است.
  • محرم: یک ماه خاص در تقویم هجری قمری که از ماه‌های مقدس در اسلام است، یا به معنی کسی که در فهرست محارم (افراد نزدیک) قرار دارد.
  • مقدم: نخستین، پیشین.
  • فراهم: آماده، مهیا.
  • دمامدم: به طور پیوسته، بدون وقفه یا توقف.
  • خم: انحنا یا کج شدن، یا به معنای خمیده بودن.
  • پیچ و خم: مسیر یا راهی که در آن انحنا و تغییرات زیاد وجود داشته باشد.
  • آدم: انسان، شخص.
  • تازه دم: فردی که به تازگی به جمع پیوسته باشد یا به تازگی از چیزی بیرون آمده باشد.
  • پاقدم: فردی که در شروع یک حرکت یا اقدام پیش‌قدم است.
  • بد قدم: فردی که در مسیر زندگی یا در انجام کارها دچار شکست یا بدشانسی می‌شود.
  • جنم: توانایی، قابلیت، یا طبیعت چیزی.
  • درم: واحد پول قدیمی در کشورهای اسلامی.
  • شکم: بخشی از بدن که در آن معده و روده‌ها قرار دارند.
  • سرهم: به معنای جمع کردن یا وصل کردن اجزا به یکدیگر، یا به طور خلاصه بودن.
  • ابریشم: نوعی الیاف نرم و با ارزش که از پیله کرم ابریشم به دست می‌آید.
  • اعلم: دانا‌تر، آگاه‌تر.
  • حرم: منطقه‌ای که ورود به آن برای افراد غیر مجاز ممنوع است، به ویژه در مکان‌های مقدس.
  • بی غم: بدون اندوه و نگرانی.
  • رم: فرار، گریز.
  • ظلم: بی‌عدالتی، ناعدالتی.
  • عجم: نام قدیمی برای اقوام غیر عرب، یا به معنای کسی که زبان عربی را نمی‌داند.
  • عالم: دانشمند، فردی که در علم و دانش تخصص دارد.
  • هم: همراه، جمع، یا به معنای یکسان بودن.
  • عدم: نبود، نداشتن.
  • الم: درد، رنج.
  • محکم: ثابت، قوی، غیر قابل شکستن.
  • ملزم: مجبور، موظف به انجام کاری.
  • لاجرم: به ناچار، اجباری

 


نمونه شعر با قافیه ی غم، همدم، شبنم و...

غزل شمارهٔ ۴۷۰ حافظ شیرازی:

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی

چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی

زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی

سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی

در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی

اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
ره روی باید جهان سوزی نه خامی بی‌غمی

آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی

خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم
کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی

گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی