تفسیر رباعی شمارهٔ ۱۷۱ خیام
متن شعر:
در کارگه کوزهگری کردم رای
در پایه چرخ دیدم استاد بپای
میکرد دلیر کوزه را دسته و سر
از کله پادشاه و از دست گدای
تفسیر و تحلیل شعر:
این رباعی خیام به بررسی موضوعات مربوط به مرگ، ناپایداری زندگی و برابری انسانها در برابر سرنوشت میپردازد. خیام با استفاده از تصاویری از دنیای کوزهگری، به فلسفهای عمیق دربارهٔ زندگی و مرگ اشاره میکند. بیایید هر بیت را به تفصیل بررسی کنیم:
بیت اول:
در کارگه کوزهگری کردم رای
در پایه چرخ دیدم استاد بپای
در این بیت، خیام به کارگاه کوزهگری اشاره میکند و میگوید که به طور تصادفی به آنجا رفته است. او در این کارگاه، استاد کوزهگر را میبیند که در حال کار بر روی چرخ کوزهگری است. این تصویر نشاندهندهٔ فرآیند آفرینش و کار سخت است که در آن انسانها به تولید اشیاء زیبا و مفید میپردازند. اما در پس این تصویر زیبا، خیام به یک حقیقت عمیقتر اشاره میکند.
بیت دوم:
میکرد دلیر کوزه را دسته و سر
از کله پادشاه و از دست گدای
در این بیت، خیام به کار استاد کوزهگر اشاره میکند که در حال ساختن دسته و سر کوزه از مواد مختلف است. او به طرز جالبی میگوید که این مواد از “کله پادشاه” و “دست گدای” گرفته شده است. این بیان به نوعی به برابری انسانها در برابر مرگ و ناپایداری زندگی اشاره دارد. چه پادشاه و چه گدا، در نهایت به خاک تبدیل میشوند و از خاک آنها برای ساختن اشیاء جدید استفاده میشود.
نتیجهگیری
این رباعی خیام، با زبانی ساده و در عین حال عمیق، به ما یادآوری میکند که همهٔ انسانها، با هر مقام و موقعیتی که دارند، در نهایت به خاک برمیگردند و هیچکس از این قاعده مستثنی نیست. خیام با استفاده از تصویر کوزهگری، به ما میآموزد که زندگی و مرگ، دو روی یک سکه هستند و در نهایت، همهٔ ما به یک سرنوشت مشترک دچار خواهیم شد. این نوع نگرش به زندگی و مرگ، از ویژگیهای بارز شعر خیام است که او را به یکی از بزرگترین شاعران فلسفی تاریخ تبدیل کرده است.