s بایگانی آذر ۱۴۰۳ :: کتاب بهرام

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام

مطالب علمی فرهنگی هنری

کتاب بهرام
طبقه بندی موضوعی
آخرین کامنت های شما
  • ۱۷ آبان ۰۲، ۱۳:۴۷ - محسن
    😱🤮
s

۵۷۲ مطلب در آذر ۱۴۰۳ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

نیمه‌آبزی (Semiaquatic) به موجوداتی اطلاق می‌شود که زندگی آن‌ها به‌طور مستقیم به آب بستگی دارد، اما قادر به زندگی در محیط‌های خشکی نیز هستند. این موجودات در زیستگاه‌هایی که مرز میان خشکی و آب را می‌سازند (مانند باتلاق‌ها، رودخانه‌ها و دریاچه‌ها) زندگی می‌کنند. نیمه‌آبزی‌ها معمولاً در طول روز برای جستجوی غذا یا استراحت به خشکی می‌آیند و در شب یا مواقع خطر به آب پناه می‌برند.

ویژگی‌های عمومی موجودات نیمه‌آبزی

موجودات نیمه‌آبزی به‌طور خاصی از ویژگی‌های فیزیکی و رفتاری برای سازگاری با دو محیط خشکی و آب برخوردارند. این ویژگی‌ها معمولاً شامل موارد زیر است:

  1. ساختار بدنی: بدن این موجودات معمولاً به‌گونه‌ای طراحی شده که بتوانند در هر دو محیط خشکی و آب به‌راحتی زندگی کنند. به‌عنوان مثال، پاهای برخی از این جانوران مانند سگ‌های آبی (Beavers) یا گوزن‌های آبی (Water Deer) دارای لایه‌ای ضخیم از خز هستند که باعث می‌شود در برابر سرما مقاوم باشند. همچنین این موجودات ممکن است دم یا پاهای فشرده‌شده‌ای داشته باشند که به شنا کردن در آب کمک می‌کند.

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

خرس آبی (Tardigrada) یا خوکچه خزه‌ای (نام علمی: Tardigrada) یکی از شگفت‌انگیزترین و مقاوم‌ترین موجودات زنده است که به دلیل توانایی‌های فوق‌العاده‌اش در برابر شرایط محیطی دشوار، توجه بسیاری از دانشمندان و پژوهشگران را به خود جلب کرده است. این جانور کوچک، که به دلیل ظاهرش گاهی به آن «جانور کُندرو» یا «تنبل» نیز گفته می‌شود، یک گونه آبزی است که به طور معمول در زیستگاه‌های مرطوب مانند خزه‌ها، گلسنگ‌ها و سایر نواحی مرطوب یافت می‌شود.

ویژگی‌های فیزیکی و زیستی

خرس آبی به‌طور کلی جانوری کوچک است که طول آن معمولاً کمتر از ۱.۵ میلی‌متر می‌باشد. این موجود با هشت پا، که هر کدام به چنگال یا پنجه‌ای ختم می‌شود، شناخته می‌شود. بدن این جانور دارای بندهای سطحی است و پوستش غیرکیتینی است. بسیاری از تاردیگریدها، به ویژه گونه‌های کوچک‌تر، شفاف به نظر می‌رسند.

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

مقدمه: هاله انرژی، که به طور سنتی به عنوان یک میدان انرژی اطراف بدن انسان در نظر گرفته می‌شود، موضوعی جذاب است که در بسیاری از سنت‌ها و تفکرات روحانی و پزشکی مطرح می‌شود. بسیاری از روانشناسان و افرادی که به متافیزیک علاقه دارند، معتقدند که هاله انرژی اطراف بدن انسان می‌تواند اطلاعات زیادی درباره وضعیت عاطفی، ذهنی و حتی جسمی او به ما بدهد. اما آیا این تنها یک باور است یا واقعیاتی پشت آن وجود دارد؟

تعریف هاله و ریشه‌های تاریخی آن:
هاله در فرهنگ‌های مختلف معانی متفاوتی دارد. در فرهنگ‌های هندی، چینی و حتی در برخی تفکرات یونانی، هاله به عنوان یک میدان انرژی در اطراف بدن شناخته می‌شود که از آن می‌توان به نوعی «میدان انرژی» یاد کرد. در این بخش می‌توانید توضیح دهید که این مفهوم از کجا نشأت گرفته و چگونه در طول تاریخ تغییر کرده است.

رنگ‌ها و معانی هاله:

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

شوق پرکشیدن است در سرم قبول کن!
دلشکسته‌ام اگر نمی‌پرم قبول کن!

این که دور دور باشم از تو و نبینمت
جا نمی‌شود به حجم باورم، قبول کن!

گاه، پر زدن در آسمان شعرهات را
از من، از منی که یک کبوترم قبول کن!

در اتاق رازهای تو سرک نمی‌کشم
بیش از آ‌نچه خواستی نمی‌پرم،‌ قبول کن!

قدر یک قفس که خلوتت به هم نمی‌خورد
گاه نامه می‌برم می‌آورم،‌ قبول کن!

گفته‌ای که عشق ما جداست،‌ شعرمان جدا
بی‌تو من نه عاشقم، نه شاعرم،‌ قبول کن!

آب... وقتی آب این قدر گذشته از سرم
من نمی‌توانم از تو بگذرم،‌ قبول کن!

اشعار مهدی فرجی

بیوگرافی مهدی فرجی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

از سحر عطر دل انگیز تو پیچیده به شهر!
باز دیشب چه کسی خواب تو را دیده به شهر!

دیدم از پنجره خانه هوا طوفانی‌ست
بار دیگر نکند بال تو ساییده به شهر!

رود اروند خبر داده به کارون که نترس
دلبر ماست گمانم که خرامیده به شهر!

مصلحت نیست هوا عطر تو را حفظ کند
شاهدم ابر سیاهیست که باریده به شهر!

شاهدم این همه نخل‌اند که ایمان دارند
هیچ کس مثل تو آن روز نجنگیده به شهر!

همچنان هستی و می‌جنگی خود می‌دانی
دشمنت دوخته از روی هوس دیده به شهر!

مثل طفلی که بچسبد به پدر وقت خطر
شهر چسبیده به تو، خون پاشیده به شهر!

اشعار کاظم بهمنی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

تو پادشاهی و من مستمند دربارم!
مگر تو رحم کنی بر دو چشم خون‌بارم!

مرا اگر به جهنم بیفکنی ای دوست
هنوز نعره برآرم که دوستت دارم...

ردای عفو، برازندۀ بزرگی توست
وگرنه من به عذاب تو هم سزاوارم!

امید من به خطاپوشی تو آنقدر است
که در شمار نیاید گناه بسیارم!

تو را به فضل تو می‌خوانم و امیدم هست
اگر به قدر تمام جهان خطاکارم!

اشعار سجاد سامانی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

یا می‌گذری از من یا راه نمی‌آیی!
چون قد بلند خود، کوتاه نمی‌آیی!

با روز قرار تو رد می‌شوم از هفته
با اینکه تو مدت هاست هر ماه، نمی‌آیی!

چون ابر که بی باران… یا قبله بی‌ایمان
هرگاه که می‌آیی، دلخواه، نمی‌آیی!

مهتاب منی اما چندی است که پیوسته
بر روی زمین هستی از ماه نمی‌آیی!

صد باد می‌آمیزند، در جسم تو می‌ریزند
تا اینکه تو چون توفان، ناگاه نمی‌آیی!

اشعار غلامرضا طریقی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

نه سراغی نه سلامی خبری می خواهم!
قدر یک قاصدک از تو اثری می خواهم!

خواب و بیدار شب و روز به دنبال من است
جز مگر یاد تو یار سفری می خواهم؟

در خودم هر چه فرو رفتم و ماندم کافیست
رو به بیرون زدن از خویش، دری می خواهم!

بعد عمری که قفس وا شد و آزاد شدم
تازه برگشتم و دیدم که پری می خواهم!

سر به راهم تو مرا سر به هوا میخواهی
پس نه راهی نه هوایی نه سری می خواهم!

چشم در شوق تو بیدارتری می طلبم
دل در دام تو افتاده تری می خواهم!

در زمین ریشه گرفتم که سر افراز شوم
بی تو خشکیدم و لطف تبری می خواهم!

اشعار مهدی فرجی

بیوگرافی مهدی فرجی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

غم مخور، معشوق اگر امروز و فردا می‌کند!
شیر دوراندیش با آهو مدارا می‌کند!

زهر دوری باعث شیرینی دیدارهاست
آب را گرمای تابستان گوارا می‌کند!

جز نوازش شیوه‌ای دیگر نمی‌داند نسیم
دکمه‌ی پیراهنش را غنچه خود وا می‌کند!

روی زرد و لرزشت را از که پنهان می‌کنی؟
نقطه ضعف برگ‌ها را باد پیدا می‌کند!

دلبرت هرقدر زیباتر، غمت هم بیش‌تر
پشت عاشق را همین آزارها تا می‌کند!

از دل هم‌چون ذغالم سرمه می‌سازم که دوست
در دل آیینه دریابد چه با ما می‌کند!

نه تبسم، نه اشاره، نه سوالی، هیچ چیز
عاشقی چون من فقط او را تماشا می‌کند!

اشعار کاظم بهمنی

  • بهرام بهرامی حصاری
  • ۰
  • ۰

سخن به دلبری چهره‌ی گشاده رسید!
سلام کردی و گفتم حلال‌زاده رسید!

چنین که بوی تو مدهوش می‌کند ما را
عجب، که شهرت افسونگری به باده رسید!

چه بود فرق میان من و رقیب؟ چه بود؟
چقدر سخت گذشتم، چقدر ساده رسید...

به کوه بودن خود سخت دلخوشم، هرچند
هرآنچه بود به سنگ کنار جاده رسید...

خوشا که مرگ، جوانمرد بود و آخر کار
به دادِ عاشقِ هستی به باد داده رسید.

اشعار سجاد سامانی

  • بهرام بهرامی حصاری